ققق

عقل گفتش تشنه کامی ، نوش کن
عشق
گفتش بحر غیرت  جوش کن
آب
گفتش بر صفای من نگر
قلب
گفتش در وفای من نگر
عافیت گفتش کف آبی بنوش
عاطفت گفتش که از ویچشم بپوش
تشنگی گفتش تو را سازم هلاک
رستگی گفتش که از مردن چه باک؟

از مردن چه باک؟

از مردن چه باک؟

از مردن چه باک؟

.....