آتاراکسیا

ataraxia یعنی : آرامش (از نظر روانی و احساسی)، آرمیدگی

من الان چجوریم؟

4112

۹ راه مطمئن برای این‌که به یک آدم خسته کننده تبدیل شوید

آیا می‌توانیم انتخاب کنیم که آدم باحالی باشیم یا آدم خسته‌کننده‌ای؟ تا حد زیادی می‌شود. استراتژی‌های زیادی وجود دارند که می‌توانید با پیروی از آن‌ها به آدم باحالی تبدیل شوید و همین‌طور راه‌های زیادی وجود دارند که به یک آدم خسته کننده حوصله سر بر تبدیل شوید. ما ۹ راه مطمئن برای تبدیل شدن به یک آدم خسته کننده را برای‌تان می‌نویسیم، اگر نخواستید می‌توانید برعکسش را انجام بدهید.

۱-یک‌ریز درباره خودتان صحبت کنید

هر وقت در جمعی نشستید سعی کنید یک نفس از فضیلت‌ها و تجربیات و علاقمندی‌های خودتان صحبت کنید و تا خمیازه جمع را در نیاوردید بیخیال نشوید. نه از کسی سؤال بپرسید، نه موقع حرف زدن دیگران بهشان گوش کنید و نه موضوع بحث را دنبال کنید. مگر بقیه چه چیز جالبی برای گفتن دارند؟

۲-همش تلویزیون نگاه کنید

تا وقتی تلویزیون این ۳ریال‌های قشنگ را نشان می‌دهد چرا خودتان را درگیر کارهایی کنید که نیاز به فعالیت بدنی دارند؟ ولو شوید روی کاناپه یا این‌که به شیوه‌های سنتی‌تر یک پشتی بیندازید کف زمین و میخ تلویزیون بشوید. حتی برای این‌که بی‌مزه‌تر شوید مسابقات تلویزیونی را با شور و حرارت نگاه کنید و بهشان زنگ هم بزنید و تشکر هم بکنید.

۳-هی کارهای تکراری انجام بدهید

بچسبید به یک برنامه روتین و اجازه ندهید هیچ چیزی آن‌را از شما بگیرد. دست به هیچ کار جدید و ماجراجویانه‌ای نزنید. ایجاد کردن تغییرات در زندگی را بگذارید کنار و به چرخه همیشگی زندگی‌تان ادامه بدهید.

۴-وقت خودتان را برای خواندن کتاب یا دیدن کارهای هنری تلف نکنید

کتاب به چه دردی می‌خورد؟ کی سینما می‌رود؟ از تئاتر و ادبیات و موزیک و نقاشی به چه کسی خیر رسیده است؟ اصلاً ۹۰ درصد آثار هنری غیرقابل فهم و بی مزه‌اند! بچسبید به کاری توش نون باشه. این مسخره بازی‌ها که شکم را پر نمی‌کند.

۵-بست در خانه بنشینید

پول‌تان زیادی کرده که هی می‌خواهید از خانه بروید بیرون؟ مسافرت رفتن و آشنا شدن با آدم‌ها و فرهنگ‌های جدید بماند برای توریست‌های همیشه حیران ژاپنی. خانه آدم بهترین جای دنیا است.

۶- تا ابدالدهر فقط با همان ۲، ۳ نفر همیشگی دوست بمانید

بقیه هم بگی نگی همین هستند. برای چه می‌خواهید بروید با افراد جدید طرح رفاقت بریزید؟ همان ۲، ۳ نفر همیشگی را کنار خودتان نگه دارید. به دردسرش نمی‌ارزد با آدم جدید سر سلام و علیک کردن را باز کنید. هر کسی را دیدید از دور بهش سلام لالی بکنید و سریع جیم بزنید.

۷-یلخی زندگی کنید

این دو روز زندگی هدف می‌خواهد چه‌کار؟ همین‌طوری هردمبیلی زندگی کنید تمام شود برود پی کارش. اگر بخواهید برای خودتان هدف تعیین کنید هر روز باید برایش سخت کار کنید. ارزشش را ندارد. بروید وسط و الله بختکی یک دست و پایی تکان بدهید تا آهنگ که تمام شد. انشاءالله که مشکلی برای‌تان پیش نخواهد آمد. خدا بزرگ است.

۸-مغزتان را آکبند نگه دارید

هیچ وقت عقاید و باورهای‌تان را تغییر ندهید. به همان درک اولیه‌ای که از جهان پیرامون خود رسیده‌اید قناعت کنید و روی بقیه‌اش سیفون بکشید. به خودتان بگویید .... بقیه و طرز تفکرهای‌شان. مال من همینی است که هست. هر چقدر هم که شک کردید دیدگاه‌های‌تان آبدوغ‌خیاری است به روی خودتان نیاورید. انقدر به طرز فکرتان تعصب داشته باشید که هیچ حرف نیمچه مخالفی هم در کت‌تان فرو نرود. انقدر یکدنده باشید که حتی اگر مرشدتان هم نظرش را تغییر داد بگویید: این دیگه هیچی حالیش نیست. شکر اضافی خورده.

۹- بکوب پای اینترنت مطلب بخوانید

اصلاً تمام موارد بالا یک طرف این آخری یک طرف دیگر. تمام مطالب خسته کننده در اینترنت گلچین شده برای‌تان تا اجازه ندهید خمیازه برای یک لحظه هم از لبان‌تان دور شود.

اگر بیشتر از این راهی به ذهن‌تان رسید ما را هم در جریان بگذارید.


۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۹ ۰ نظر
ناعمه نوری

سکوت!!!

2222

سکوت، یعنی گفتن در نگفتن، یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف، یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر در تنهائی محض.
سکوت در مکالمه تلفنی، یعنی تردید یا مزاحمت، یا شرم.
هر سکوتی، سرشار از ناگفته ها نیست، بعضی وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.
موسیقی، یعنی سکوت بعلاوه سکوت های شکسته شده ی موزون.
سکوتِ آرام کتابخانه، یعنی رعد و غرش نهفته ی تمامِ حرف های فشرده ی عالم، در پیش از این.
سکوتِ شاهد، یعنی شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطیلی وجدان.
سکوتِ محکوم بی گناه، یعنی بغض، آه، گریه درون.
سکوتِ مظلوم، یعنی نفرینی مطلق و ابدی.
بعضی سکوت را به رشوه ای کلان می خرند و با سودی سرشار، به اسم حق السکوت، می فروشانند.
سکوتِ عاشق در جفای معشوق، یعنی پاس حرمتِ عشق.
سکوت، در خود گریه دارد ولی گریه، با خود سکوتی ندارد.
بعضی با سکوت آنقدر دشمنند که حتی در خواب هم آنرا با پریشان گوئی می شکنند.
سکوتِ در بیمارستان، بهترین هدیه ی عیادت کنندگان است.
آدم، بسیاری حرف ها را که می شنود، آرزو می کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.
ایرانی ها، از قدیم معنی سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقط در استفاده گاه و بیگاه از این دو نعمت، به جای هم است.
آنان که حرمت سکوت را پاس می دارند، بیش از حرّافانِ حرفه ای، به بشر امیدواری می دهند.
وقتی خدا بخواهد فساد کسی را برملا کند، نعمتِ سکوت را از او سلب می کند.
سکوتِ قاضی، رعب آورترین سکوتِ زمینی است، وقتی بدانی گناهکاری.
سکوتِ وداعِ واپسین دیدار دو دلدار، همیشه مرطوب است.
سکوتِ یک محکوم به مرگ، پر از پشیمانی لزج است.
خیالتان آسوده، سکوتِ مرگ، سرد و منجمد است، ولی شکستنی نیست.
زیر زمین خانه های قدیمی تمام مادر بزرگ ها، سرشار از سکوتِ ترشی سیر، انار خشکیده، سرکه ی انگور، عروسک ها و دوچرخه دوران بچگی است.
سینمای صامت، پر از سکوتی گویا و خنده دار بود.
غیرقابل درک ترین سکوت، متعلق به معلم ادبیات پیری است که، شاگرد قدیمش را در حال غلط خواندن گلستان سعدی از تلویزیون می بیند.
آزار دهنده ترین سکوت، وقتی است که دروغ می گوئی و مخاطبت در سکوتی سنگین، فقط نگاه می کند.
در گورستان، فقط در ساعات معینی که ارواح به میهمانی می روند، سکوت برقرار است.
بعضی، بلدند با تمام وجود مدت ها ساکت باشند، حیف که زبانشان آخر همه را به باد می دهد.
آدم های ترسو، برای فرار از سکوت، با خود حرف می زنند.
تابلوهای جهت نما، در خیابان و جاده ها، در سکوتی بی ادعا، عابران را راهنمائی می کنند.
تمام مردم جهان، با یک زبان واحد سکوت می کنند، ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند.
کرو لال ها، در سکوتِ محض با هم حتی پرچانگی هم می کنند.
سکوت، خیلی خیلی خوب است، اما نه هر سکوتی.
بعضی، قادرند تا لحظه مرگ، سکوت کنند، به شرطِ آنکه حق السکوتِ قابلی در قبالش گرفته باشند.
در آخرت، تو را به خاطر حرفهای نسنجیده، ممکن است مجازات کنند، ولی سکوتِ بی جایت را، هرگز نمی بخشایند.
سکوت را با هر چیزی می شود شکست، ولی با هر چیزی نمی توان پیوند زد.
سکوت، حتی از نوع مطلق اش در نهایت شکستنی است.
دفاترِ سفید و بی خطِ نو، مثل نوارِ خام، مملو از سکوتند.
تاکنون، هیچ مترجمی پیدا نشده که بتواند سکوت را، از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.
قطعاً یکی از راههای تحمل ِزندگی، پناه بردن به سکوت است.
همیشه گفته اند، از آن نترس که های و هو دارد، از آن بترس که برّوبرّ، نگاهت می کند و در سکوت، برایت نقشه ای شیطانی می کشد.
آدم های خسیس، ممکن است بی بهانه حرف بزنند، ولی بی بها، سکوت نمی کنند.
سکوت گاهی وقتها واقعا زیباست... مثل وقتایی که آدم توی طبیعته؛ توی یه جای بکر و دنجش. که جز پرنده ها و آب و درختاش کس دیگه ای نیست و صدایی نیست جز همین صداها که گوش دادن بهشون یه شور خاصی به آدم میبخشه.
سکوت ساحل واقعا زیباست و سکوت زمانیکه یه نوای زیبا به گوش میرسه و همه ی وجود آدم رو در بر میگیره ...
سکوت؛ در آن می توان شکفت، شکست، خندید، بارید، ترسید، شنید. در او می توان نشست و هیچ نگفت و تنها در سکوت است که می توان فاصله ها را با گوهر خیال، پیوند داد.
راستی چه زیباست سکوت؛ این واژه پر از فریاد ...


۲۲ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵ ۱ نظر
ناعمه نوری

دیگران را اگر از ما خبری نیست چه باک......نازنینا تو چرا بیخبر از ما شده ای

س22

۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۴ ۰ نظر
ناعمه نوری

نوازش الهی

785764754


۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۰ ۰ نظر
ناعمه نوری

شما هم؟

457375

آدم خودشکوفا، همیشه خندان نیست زیرا پذیرفته است که زندگی روزهای بالا و پایین دارد، نه آنقدر ذوق مرگ میشود با موفقیتهایش و نه دق مرگ با ناکامیهایش

۲۲ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۹ ۱ نظر
ناعمه نوری

زندگی تان را با 4 کلمه قدرتمند تغییر دهید

عبرت بگیرید

تلاش کنید

تسلیم نشوید

دقت کنید


۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۱ ۱ نظر
ناعمه نوری

پرواز با بالهای بسته

57687

به گزارش آسمونی جهان نیوز نوشت پس از واکنشهای متعدد نسبت به بازگشت پیکرهای مطهر ١٧۵ غواص شهید در عملیات کربلای ۴ رضا صیادی سردبیر هفته نامه همشهری آیه در این ماهنامه نوشت:

نمی‌دانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبه‌رو ولی حتما خیلی وقت گذاشتند که یکی یکی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بکشند. نمی‌دانم آنها چند نفر بودند که شما ١٧۵ نفر را به دام انداختند. نمی‌دانم چه گودال عظیمی حفر کردند تا ١٧۵ سرباز را داخلش بیندازند. نمی‌دانم نشسته بودید یا ایستاده، نمی‌دانم یکی یکی داخل گودال پرتتان کردند یا گروهی.

اصلا چه می‌دانم که در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما. نمی‌دانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشه‌ای غافلگیرتان کردند. نمی‌دانم آن فرمانده سنگدل، چطور دلش آمد به چشم‌های معصوم شما نگاه کند و چنین برنامه‌ای برای کشتن‌تان بریزد.

نمی‌دانم لحظه‌های آخر که نمی‌توانستید دست‌های هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرف‌هایی بین‌تان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخی‌هایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر یکدیگر را در آغوش می‌کشیدید.

نمی‌دانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری می‌گفتید. حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لب‌هایتان بود. یا شاید هم ساده‌تر، احتمالا یکی از شما ۱۷۵ نفر فریاد زده: «برادرها! وعده ما کربلا» و بعد همه با هم ‌فریاد زده‌اید: یا حسین حتم دارم دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا

”حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد. شما هم دعا کنید برایمان.“

حسین‌ها‌ لرزید اما به روی خودش نیاورد.

حتم دارم وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را به‌سوی آسمان گرفته بود و یا زهرا می‌گفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشد و صدای فریادهایتان خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهره‌های معصوم شما در آن لحظه‌های پایانی را از خاطره‌اش محو کند.

حتم دارم اگر‌ آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهره‌های شما را خوب به‌خاطر دارد، با جزئیات. حتم دارم هنوز هم از شما می‌ترسد؛ حتی با همان دست‌های بسته. حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد.

چشمان نگرانتان از روزی که این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم می‌کند. دوست دارم زندگینامه یک یک شما را بخوانم. تعدادتان آنقدر زیاد است که بین‌تان از هر گروه و دسته‌ای وجود داشته باشد؛ از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچه‌دار. فقط با خودم آرزو می‌کنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشت‌تان علامت پیروزی نشان می‌دادید.

راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را می‌زند. برای تکاوران سخت است که دستانشان را مقابل دشمن بگیرند که طناب‌پیچش کنند. بارها شنیده‌ایم که غواص‌ها از آماده‌ترین نیروهای رزمی هستند. بازوان و سینه‌های ستبر شما از همین لباس‌های‌های چسبیده غواصی پیداست. بعثی‌ها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران می‌کردند و خلاص.

غرور شما اما زیر آن خاک‌ها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما. برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خورده‌ایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکنیم. غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربده‌های تو‌خالی این و آن نلرزد. شما با دست‌های بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد. شما هم دعا کنید برایمان. دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمی‌خورد؛ این را هم مطمئنم.

-
 منبع، پورتال آسمونی  http://www.asemooni.com/news/social/martyr-diver-discovered-buried-alive-with-hands-first-picture#ixzz3ce6kQ2lA


۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۲ ۰ نظر
ناعمه نوری

بخدا منتظر آمدنت میمانم

792

بیا که وقت تو بسیار و وقت من تنگ است

دو روز آخر عمر است و گوش بر زنگ است

بیا که بر دل بیمار من شفا بخشی

وگرنه عاشق چون من برای تو ننگ است

بیا که دوری تو، کار دست من داده

ز سوز سینه گلو ساز و گریه آهنگ است...


۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۰ ۰ نظر
ناعمه نوری

فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟

2352135

مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی ؟
کیان: راه گم کردم ابو اسحاق

مختار: راه‌بلدی چون تو که راه را گم کند، نا بلدان را چه گناه‌ ...!!
کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم، هر چه تاختم مقصد را نیافتم، وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود ...

مختار: شرط عشق جنون است... ما که ماندیم‌، مجنون نبودیم ...


۲۰ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۲۳ ۰ نظر
ناعمه نوری

درکتان از خود را تغییر دهید

یلسبیا

برای اینکه احساس ارزشمند بودن کنید، باید چشمانتان را شسته و با دیدی توام با خودآگاهی و عشق به خودتان نگاه کنید. پذیرش و عشق باید از درونتان بیاید. برای اینکه ارزشمند باشید نیازی نیست خاص و متفاوت باشید. ارزش شما در ذات واقعی‌ و خوبی درونیتان است. شما نوری بسیار زیبا هستید. شما عشق هستید. شاید بتوانید عظمت خودتان را زیر خاک مدفون کنید اما هیچوقت نمی‌توانید آن را از بین ببرید. دوست داشتن خودمان کاری نیست که یکمرتبه اتفاق بیفتد، فرایندی بی‌انتها و مداوم است. از خودتان شروع می‌شود، از در آغوش گرفتن خودتان با محبت و ستایش. برای اینکه بدانید چطور می‌توانید اینکار را انجام دهید، این مراحل را خوانده و در زندگی‌تان عملی کنید.
۱. روزتان را با عشق (و نه تکنولوژی) شروع کنید. قبل از اینکه از رختخوابتان بیرون بیایید، ارزشمند بودنتان را به خودتان یادآور شوید. عشق را درون ریه‌هایتان بکشید و بیرون دهید. خودتان را از عشق سیراب کنید.
۲. برای فکر کردن و نوشتن وقت بگذارید. هر روز وقت بگذارید و روی درونتان تمرکز کنید. با ۵ دقیقه مدیتیشن و ۵ دقیقه نوشتن در صبح‌ها شروع کنید. کم‌کم این زمان را افزایش دهید.
۳. با شادی با خودتان حرف بزنید. برای اینکه ذهنتان را آموزش دهید مثبت‌تر باشد، از تایید کردن استفاده کنید. مچ‌بندی روی دست راستتان ببندید، وقتی می‌بینید که به هر ترتیبی می‌خواهید از خودتان سوءاستفاده کنید، مچ‌بند را به دست چپتان منتقل کنید.
۴. صداقت احساسی پیدا کنید. بی‌حس کردن احساساتتان دیگر کافی است. خرید کردن، خوردن و نوشیدن نمونه‌هایی از روش‌های دوری از ناراحتی و درد است. هوشیارانه به سمت احساسات و عواطفتان بروید.
۵. علایقتان را گسترش دهید. چیز جدیدی را امتحان کنید. یک زبان جدید یاد بگیرید. جاهایی بروید که قبلاً نرفته‌اید. کارهایی انجام دهید که قبلاً نکرده‌اید. شما حق دارید زندگی فوق‌العاده داشته باشید.
۶. از فعالیت‌های زندگی‌بخش لذت ببرید. ورزشی را پیدا کنید که دوست دارید. غذاهایی را کشف کنید که برایتان مفید است. یک روز دست از تکنولوژی بردارید و وقتتان را به کارهایی بگذرانید که به شما حس زنده بودن می‌دهند.
۷. برای آزاد شدن مشتاق باشید. نفس بکشید، ریلکس باشید و رها کنید. هیچوقت نمی‌توانید تصویر کامل را ببینید. نمی‌دانید هر چیزی چه هدفی به دنبال دارد. با فکر نکردن و آرزو نکردن اینکه کاش آدم‌ها و اتفاقات طور دیگری در زندگی‌تان بودند، از جنگیدن علیه خودتان دست بکشید. برنامه شما ممکن است از قصد و نیت روحتان متفاوت باشد.
۸. روی رشد و پیشرفت فردی و معنوی‌تان کار کنید. به استقبال رشد بروید. زندگی یک سفر است. ما به دنیا آمده‌ایم که یاد بگیریم و در سطحی عمیق‌تر دوست بداریم. اگر بخواهید تند قدم بردارید، زندگی برایتان سخت خواهد شد. آهسته قدم برداشتن برای جلو رفتن در زندگی کافی است.
۹. توانایی‌هایتان را مال خود کنید. آنقدر خودتان را دوست بدارید که فرصت‌های محدودی که پیش رویتان قرار می‌گیرد را باور کنید. وارد عمل شوید و زندگی زیبا برای خودتان بسازید.
۱۰. با خودتان صبوری کنید. عجله و ترس را کنار بگذارید. آرام باشید و به خودتان اعتماد کنید. تلاش کنید و مطمئن باشید دنیا پاداشتان را خواهد داد.

۱۱. با قدردانی زندگی کنید. ذهنتان را آموزش دهید که قدردان و شکرگزار باشد. استعدادها، زیبایی و شکوه خودتان را تحسین کنید. خودتان را با تمام نقص‌ها دوست داشته باشید.
۱۲. بگذارید بصیرتتان هدایتتان کند. همه پاسخ‌ها به درون خودتان برمی‌گردد. به دنبال نشانه‌ها باشید و به احساسات درونی‌تان توجه کنید. وقتی می‌خواهید تصمیمی بگیرید، احتمالاً دو صدا از درون خودتان می‌شنوید. صدایی آرام در خود والایتان و صدای بلند که نفستان است. همیشه راهی که صدای آرام نشانتان می‌دهد را دنبال کنید.
۱۳. کاری را انجام دهید که محترمتان می‌کند. در فعالیت‌هایی که پایین می‌آوردتان شرکت نکنید. اجازه ندهید افراد مسموم وارد زندگی‌تان شوند. همه را دوست بدارید اما مراقب کسانیکه اجازه می‌دهید وارد زندگی‌تان شوند باشید.
۱۴. تردیدها و عدم قطعیت‌ها را بپذیرید. رنج کشیدن از زندگی‌ کردن در غم گذشته یا ترس از آینده ناشی می‌شود. توجهتان را به زمان حال معطوف کنید و آرامش داشته باشید.
۱۵. خودتان را ببخشید. از خطاهایتان درس بگیرید و به جلو حرکت کنید. با این جمله به خودتان اطمینان دهید: «خودم را با خاطر قضاوت کردن خودم می‌بخشم.»
۱۶. قدرت لذت را کشف کنید. دوست داشتن خود نیاز به زمانی برای ریلکس بودن، تفریح کردن و ارتباط نزدیک با دیگران دارد. دنیای پرسرعت امروز مجبورمان می‌کند مدام در رقابت و هدف‌سازی باشیم که جایی برای بازی و تفریح برجا نمی‌گذارد. دکتر استوارت برو (Dr. Stuart Brow) می‌گوید، «متضاد بازی کار نیست، افسردگی است.»
۱۷. واقعی باشید. خودتان را بیرون بریزید. به خودتان اجازه دهید دیده شوید، شناخته شوید و شنیده شوید. با این صمیمیت با خودتان احساس راحتی کنید.
۱۸. روی مثبت‌ها تمرکز کنید. به قلبتان رجوع کنید و نقاط مثبت خودتان را تحسین کنید.
۱۹. مراقب نادیده گرفتن خود باشید. مراقب انتخاب‌هایتان باشید. چندین بار در طول روز از خودتان بپرسید، «آیا این انتخاب به من ارزش می‌دهد؟»
۲۰. تجسم کنید که اگر ارزش خودتان را باور داشتید زندگی‌تان چه شکلی می‌گرفت. زندگی‌تان را به دوست داشتن خودتان اختصاص دهید. این باید مهمترین اتفاق زندگی‌تان باشد.
۲۱. از متخصص کمک بگیرید. نادیده گرفتن خود دردناک است. شما لایق شاد بودن هستید. شما حق دارید پذیرفته شده و دوست داشته شوید. اگر لازم بود، از یک مشاور، مربی یا روانشناس کمک بگیرید. این بهترین سرمایه‌گذاری است که می‌توانید انجام دهید.
ازآنجا که ما انسانها همه به هم وصل هستیم، اگر من خودم را دوست داشته باشم، شما را هم دوست خواهم داشت. ما با عشق‌هایمان می‌توانیم خودمان، همدیگر و دنیا را بهبود بخشیم. عشق هدف ماست. یادتان نرود که عشق از ما و از درون تک‌تک ما آغاز می‌شود.


۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر
ناعمه نوری