گاهی آنقدر خسته می شویم که خستگی از متن لحظه های زندگیمان می بارد.
گاهی خسته می شویم همانند مسافری جا مانده در ایستگاه قطار،
مانند خستگی ای که در نگاه مسافر به آخرین کوپه های قطار که از دیدش خارج می شوند، دیده می شود!
آنقدر خسته هستیم،
که صدای سنگ هایی که به بهانه شکستن به سمت ما پرتاب می شود،
و آرام آرام ته مانده های شیشه ی صبرمان را فرو می ریزد،
و آسان زخم می زنند به روحمان هم به ما انگیزه بلند شدن نمی دهد!
گاهی دلت می گیرد از روزهایی که از ذهنت می گذرد،
همان روزهایی که آنقدر قوی بودی،
که اگر به دیواری تکیه می دادی احساس خودت این بود که،
دیوار با قدرت تو سرجایش محکم ایستاده!!
گاهی مرز خستگی هایت به جایی می رسد که،
اگر پروانه ای در پیله باشی و پیله را برایت باز کنند،
توان تکاندن خستگی از بال هایت و پریدن را نداری!
انگار بال هایت آتش گرفته باشد فقط می سوزی.
و آنقدر این خستگی هایت روی هم تلنبار می شود . . .
که دیگر حتی خودت هم از خودت نمی پرسی چرا خسته ای؟
چه شد که آنقدر خسته شدی؟
چرا خستگی ات برایت روزمره شده است.
تنها کاری که ازت بر می آید برای خستگی هایت این است که:
شب،
هر شب میان بی خوابی هایت به دلت بگویی، خدا قوت رفیق..
گزیده نامه امام زمان به شیخ مفید
به نام خدا
با یاری خداوند متعال در مقابل دشمنان ما که از دین خداوند روی برگرداندهاند بر اساس تذکرات، استقامت کن و با خواست الهی دستورات ما را به آنان که از تو میپذیرند و گفتار ما موجب آرامش آنها میباشد، ابلاغ کن.
با این که بر اساس فرمان خداوند بزرگ و صلاح واقعی آنها ما و شیعیان مان تا زمانی که حکومت در اختیار ستمگران است در نقطه ای دور و پنهان از دیده ها بسر میبریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما میگذرد کاملاً مطلع هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست.
از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری میکردند ولی اکثر شما مرتکب شدید، باخبریم.
اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر میگرفت و دشمنان شما را از بین میبردند. از عهدشکنیها و پشت سر گذاشتن عهد و پیمانها با اطلاعیم (که همین عوامل موجب بدبختی و دوری شما از حریم ولایت شده است).
گویی اینها از لغزشهای خود خبر ندارند، با همه گناهان، ما هرگز امور شما را مهمل نگذاشته، شما را فراموش نمیکنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی شما را در بر میگرفت و دشمنان شما را از بین میبردند.
پس، از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و به خاندان رسالت مدد رسانید.
تقیه را از دست ندهید... من ولی خدا هستم، سعادت پویندگان راه حق را تضمین میکنم.
پس سعی کنید اعمال شما طوری باشد که شما را به ما نزدیک سازد و از گناهانی که موجب نارضایتی ما را فراهم نماید بترسید و دوری کنید.
امر قیام ما با اجازه خداوند به طور ناگهانی انجام خواهد شد و دیگر در آن هنگام توبه فایده ای ندارد و سودی نبخشد. عدم التزام به دستورات ما، موجب میشود که بدون توبه از دنیا بروند و دیگر ندامت و پشیمانی نفعی نخواهد داشت.
من نجات آن کسی را تضمین میکنم که در آن فتنه برای خود، موقعیت و جایگاهی نجوید و در انتقاد و عیبجویی از آن به راهی خداپسندانه گام سپارد.
ما از سرپرستی و رسیدگی به امور شما کوتاهی نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدودهایم؛ که اگر جز این بود، موج سختیها بر شما فرود میآمد و دشمنان بدخواه و کینه توز، شما را ریشه کن میساختند.
دوست واقعی! اگر پیروان ما - که خدای آنان را در فرمانبرداری خویش توفیق ارزانی بدارد - براستی در راه وفای به عهد و پیمانی که بر دوش دارند، همدل و یک صدا بودند، هرگز خجستگی دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما، دیداری بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما،زودتر روزی آنان میگشت.
از این رو (باید بدانند که) جز برخی رفتار ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است وآن عملکرد را زیبنده اینان نمیدانیم، عامل دیگری ما را از آنان دور نمیدارد.
خداوند، راه رشد و رستگاری را به شماها الهام بخشد و وسایل پیروزی به مهر و لطف خویش، برایتان فراهم آورد.
هان ای برادر پر مهر و پر اخلاق و با صفای در محبت و ای یار و یاور با وفای ما
این نامه ما بسوی توست، خداوند به چشم بیداریش که هرگز آن را خواب نمیگیرد، تو را حفظ کند،
این نامه را نگهدار و آنچه را برایت نگاشتهایم به کسی نشان مده و هیچ کسی را از محتوای آن آگاه مساز و آنچه در این نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خویش بازگو و به خواست خداوند پیروان ما را به عملکرد بر طبق محتوای آن، سفارش کن و درود خدا بر محمد و خاندان پاک و پاکیزهاش باد
http://masira.ir/index.php?newsid=115
اغلب مردم از قدرت احساس بی خبرند بنابراین تصور میکنند پس از وقوع رخدادها تازه احساسشان بروز میکند. در واقع آن ها به جای این که آگاهانه احساسشان را مهار کنند آن را به دست خلبان خودکار میسپارند یعنی کاملاً اراده ی خود را نادیده میگیرند بنابراین اگر ماجرایی خوب اتفاق بیافتد خوشحال میشوند و اگر بد شانسی بیاورند زانوی غم بغل میگیرند. متأسفانه آن ها هرگز متوجه نخواهند شد نوع احساسشان علت وقوع هر رویدادی در زندگی است. واضح است که اگر این افراد در برابر امور زندگی احساسی منفی از خود بروز دهند موقعیتی برای شان پیش میآید که کاملاً منفی است بنابراین به دام احساسات منفی خود گرفتار میشود. زندگی این گونه افراد همیشه مسیر دایره وار را طی میکند درست مثل موشی که داخل یک چرخ به بازی میپردازد و هر چه میدود به جایی نمیرسد بدین ترتیب افراد نام برده هیچ وقت متوجه نمیشوند که باید زندگی شان را تغییر بدهند و به منظور تغییر زندگی باید امواج احساسات خود را متحول سازند! مهم نیست چه اتفاقی برای تان میافتد مهم این است که عکس العمل شما در رابطه با آن اتفاق چگونه است. (اپیکتیتوس)
خدا در معادن میخوابد، در گیاهان بیدار میشود، در حیوانات راه میرود و در شما میاندیشد.
نقشهایی که در صحنه زندگی به عهده ما واگذار شده به انتخاب و اختیار خود ما نبوده و تنها وظیفه ما این است که به خوبی آنها را بازی کنیم.
انسان نه تحت تأثیر خود اشیاء، بلکه تحت تأثیر برداشتی است که از آن ها دارد.
روش پسندیده ای را برای خود برگزین و آنگاه، چه در زمان تنهایی و چه در میان جمع، پیوسته این راه را طی کن.
اگر توانستی سی روز را بدون عصبانیت پشت سر بگذاری بهتر است جهت شکرگذاری به پیشگاه خدایان قربانی پیشکش کنی.
تنها یک روش برای رسیدن به سعادت وجود دارد و آن، پایان دادن به نگرانی در مورد مسایلی است که فراسوی نیروی اراده ی ما هستند.
با خود صحبت کن؛ خیلی چیزها داری که به خودت بگویی و خیلی سوالها داری که باید از خودت بپرسی.
اعتقاد به بخت و قسمت بدترین نوع بردگی است .
انسان نه تحت تأثیر خود اشیاء، بلکه تحت تأثیر برداشتی است که از آن ها
دارد.
وقتی در سفر دریایی، کشتی لنگر میاندازد، تو به خشکی میروی تا آب بیاوری و در مسیرت
مقداری صدف و اشیای دیگر را جمع کنی. اما همیشه لازم است ذهنت را روی کشتی متمرکز
نگه داری و مدام مراقب باشی، مبادا زمانی ناخدای کشتی تو را فرا بخواند. و تو باید
به آن ندا توجه کرده و مه چیز را رها کنی، تا مانند گوسفندی که در بند کرده و به
زندان میافکنند، با تو رفتار نشود. زندگی انسان نیز این گونه
است. اگر زن و فرزند را همانند صدف و اشیای دیگر در نظر بگیریم، نباید چیزی ما را
از رها کردن آنها باز دارد. اگر ناخدا ما را فرا خواند، باید بسوی کشتی شتافته و
همه آنها را بدون نگاه کردن به پشت سر ترک کرد. و اگر در دوران کهنسالی به سر میبری، هیچگاه از کشتی دور
نشو، مبادا صدایت بزند و تو آماده نباشی. (اپیکتیتوس، فیلسوف رواقی یونان)